-
راحت شد.
جمعه 31 اردیبهشت 1395 11:52
وقتی پدرم در سال گذشته از دنیا رفت، تا مدت ها غمگین بودم. هر چند روز بر سر مزارش می رفتم. گاهی اوقات بی اختیار می گریستم. اما اکنون که با خود می اندیشم، می گویم که راحت شد. آیا مگر این «نکبت خانه» یا «دون یا» (دنیا) جای زندگی ست؟! هر که از دنیا رود، راحت می شود. از دغدغه ی نان، از بیماری ها، از بی مروتی ها و بی اخلاقی...
-
وازکتومی
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 18:40
هرگز تا ۳۳ سالگی قصد ازدواج نداشتم. چون در خانواده ای پرجمعیت و متوسط به پایین به دنیا آمده بودم که تمام ذهن و جان و مال پدر و مادرم و تک تک اعضای خانواده، فقط صرف نان، تحصیل، کار، ازدواج و سرانجام دادن بچه ها شده بود و بدین خاطر، هیچ توانی برایم نمانده بود. لذا از هر چه ازدواج و بچه دار شدن بدم آمده بود. آنقدر صبر و...
-
آرزوی نیاز
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 18:08
بزرگ ترین منشاء دردهای بشر، نیازها و آرزوهای اوست. وای به حال بشری که نیازهایش آروزی او گردند.
-
جبر و اختیار
یکشنبه 15 فروردین 1395 11:46
کدام اختیار؟ زندگی چون زندان است و در زندانی گرفتار آمده ایم که ما گفته می شود تنها در همین چهاردیواری اختیار دارید. اما رویاهایت بیرون از زندان و چهاردیواری ست. جبر و زندان یعنی همین. یعنی رویاهایت قابل تحقق نباشند چون از اصل قابل تحقق نیستند. چون برای همیشه محکوم به زیستن اجباری درون زندان و چهاردیواری زندگیت هستی...
-
عدالت!
یکشنبه 15 فروردین 1395 11:45
عدالت دروغ است و دروغ عدالت است. عدالت تنها با آزادی تضادها ممکن می شود نه توسط فردی خاص و یا با شعار.
-
انسان افسرده
یکشنبه 15 فروردین 1395 11:44
انسان افسرده روحش مرده است و تنها جسمش نیمه جان است که آن را به زور با خود تا مقصدی بی هدف و نامعلوم می کشاند.
-
انسان و سگ
یکشنبه 15 فروردین 1395 11:43
اگر انسان هم دو هفته به حمام نرود، بدتر از سگ بو می گیرد. اگر انسان هم مانند سگ هر غذایی را مجبور شود بخورد، به هر بیماری دچار می شود. اگر انسان هم مانند سگ روی خاک و خاشاک بخوابد، انواع کرم و حشرات تنش را دربر می گیرند. آب دهان انسان دارای آلودگی هایی ست که آب دهان سگ حار هم نیست. هیچ جنازه ای به اندازه ی جنازه ی...
-
صادق هدایت
یکشنبه 15 فروردین 1395 11:42
هر کس به سراغ آثار صادق هدایت می رود، خود به همان دردها دچار است. به عبارت دیگر، خود را در او می جوید و با او احساس یگانگی می کند.
-
مهندس هوا فضا
یکشنبه 15 فروردین 1395 11:41
ایرانیان از نوجوان و جوان و پیر و از مرد و زن، به تدریج همگی در حال گرفتن مدرک مهندسی عالی هوا و فضا هستند. به هر شهری که سفر می کنی، تنها بویی که به مشامت می خورد، بوی قلیان است. قهوه خانه ها در حال افزایش. مصرف در منزل در حال افزایش بیشتر. فروشگاه های تنباکو و قلیان با رنگ ها و طعم های زیبا و متنوع هر روزه در حال...
-
رهایم کرد.
شنبه 29 اسفند 1394 11:00
تنها به او وفادار بودم و جز او کسی رو دوست نداشتم. بارها رویش را بوسیدم، دست و پایش را به سختی گرفتم و در خودم فشردم، گریستم و گریستم، هر چه التماس کردم فایده ای نداشت. اصلاً خبری از او نبود. تلاش هایم بیهوده بود. بیهوده خودم را زجر می دادم. آیا او اصلاً مرا می دید؟ آیا او اصلاً وجود داشت که این همه به امیدش شب و روزم...
-
مقصر مادرم بود.
شنبه 29 اسفند 1394 11:00
اگه این همه گریه و زاری راه نمی انداخت و می گذاشت تو همون نوجوانی و شور زندگی مثل سایر همکلاسی ها و هم محلی هام به جبهه می رفتم و شهید می شدم، دیگه تو این همه تردیدهای ذهنی و تردد جاده های همیشه غمناک زندگی گرفتار نمی آمدم.
-
آسنترا
شنبه 29 اسفند 1394 10:59
صبح: یک عدد قرص پروپرانول، یک عدد قرص ژلوفن، یک عدد قرص والپروات سدیم ظهر: یک عدد قرص آرامبخش آسانترا که تقریبن کسل و بی خیالم می کند. غروب: یک عدد قرص ژلوفن که تا شب چند عدد دیگر بدان اضافه می شوند. شب: یک عد قرص خواب کلونازپام و یک عدد قرص والپروات سدیم ده سال است که با این قرص های جورا با جور زندگی را تحمل می کنم....
-
دریغ از یک ذره پررویی!
شنبه 29 اسفند 1394 10:58
از اول آدم بدبخت و ضعیفی بودم که می خواستم همة حقمو از راه مودبانه و صلح آمیز و اخلاقی به دست بیاورم و این هم شد وضعیت من. وقتی به اون آدمای پررو و بی اخلاق نگاه می کنم که یک ذره تلاش مثل منو نداشتند ولی به همه یا بیشتر خواسته هاشون رسیدند، دردم چند برابر می شود. دریغ از این که باز هم درس عبرتی برایم نمی شود و باز هم...
-
راهم را اشتباه رفتم.
شنبه 29 اسفند 1394 10:57
از ابتدای زندگی راهم را اشتباه رفتم و همیشه به خاطر همان مسیرهای غلطی که انتخاب نموده ام، در حال پرداختن تاوان شان هستم. ای کاش انسانی و یا اتفاقی در مسیر زندگی ام قرار می گرفتند تا راه بهتری را انتخاب کنم. همیشه فرصتی برای جبران وجود ندارد. از گذشته و انتخاب هایم در همة زمینه ها پشیمانم و راهی برای جبرانشان ندارم و...
-
دیوانه یا عاقل؟
شنبه 29 اسفند 1394 10:57
از نظر ذهنی: 70 درصد انسان ها هم نیم دیوانه و هم نیم عاقل اند. هر دو عنصر را با هم دارند اما یکی بر دیگری بیشتر می چربد. 30 درصد کاملن دیوانه اند. در این صورت، هیچ انسان کاملن عاقلی وجود ندارد. از نظر جسمی: 70 درصد انسان ها هم نیم سالم و هم نیم بیمارند که هر دو ویژگی را با هم دارند اما یکی بر دیگری می چربد. 30 درصد...
-
هرزگی
شنبه 29 اسفند 1394 10:03
بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: «این زن هرزه است به خانه او نروید.» بودا لبخندی زد و پاسخ داد: «هیچ زنی نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند....
-
سیگار خود زندگی است!
دوشنبه 17 اسفند 1394 23:30
لذتی که زود پوچ می شود و هوا می رود و دردی که ذره ذره پس انداز می شود تا جایی که سرطانی، عفونتی یا برونشیتی شود و یک جا بزند بیرون! با سیگار کشیدن حس می کنم زندگی ادامه دارد!
-
آه اگر راهی به دریاییم بود / از فرو رفتن چه پرواییم بود
پنجشنبه 13 اسفند 1394 19:47
شب سیاهی کرد و بیماری گرفت / دیده را طغیان بیداری گرفت دیده از دیدن نمی ماند دریغ / دیده پوشیدن نمی داند دریغ رفت و در من مرگ زاری کهنه یافت / هستی ام را انتظاری کهنه یافت آن بیابان دید و تنهاییم را / ماه و خورشید مقواییم را چون جنینی پیر با زهدان به جنگ / می درد دیوار زهدان را به چنگ زنده اما حسرت زادن در او / مرده...
-
یه دنیا سوالو تو سینم گذاشتی
پنجشنبه 13 اسفند 1394 19:47
یه پاییز زرد و زمستون سرد و یه زندون تنگ و یه زخم قشنگ و غم جمعه عصر و غریبی حصر و یه دنیا سوالو تو سینهم گذاشتی جهانی دروغ و یه دنیا غروب و یه درد عمیق و یه تیزی تیغ و یه قلب مریض و یه آه غلیظ و یه دنیا محال و تو سینهم گذاشتی رفیقم کجایی؟ دقیقاً کجایی؟ کجایی تو بی من، تو بی من کجایی؟ یه دنیا غریبم کجایی عزیزم بیا...
-
زندگی فقط مال پولداراست.
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:56
یکی تو ناز و نعمت به دنیا می یاد و یکی توی گند و کثافت. یکی دردش فقط خیانت دوست دختر و دوست پسرشه و یکی دیگه دردش نون شبه. آیا اسم اینو میشه زندگی و عدالت گذاشت؟! عدالت هم مثل زندگی مال پولداراست. کدوم ثروتمندی توی دنیا پشت میله های زندون مونده؟ آدم بدبخت فقط به امیدها و آرزوهای واهی زندست و دلشو خوش کرده به فردای...
-
مرگ: حقیقت یا واقعیت؟
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:50
مرگ یک واقعیته نه حقیقت. می گیم مرگ حقه، چون داریم خودمونو دلداری و فریب می دیم. وقتی عزیزترین کسانت می میرند، این مساله کجاش حقه؟ مرگ یک واقعیت تلخیه که فقط مجبوریم باورش کنیم، چون هیچ راه چاره ای نداریم. کسانی که مرگ رو حق می دونن، زمانی می فهمن که اشتباست و می فهمن که مرگ تنها یک واقعیت تلخ یا تلخ ترین واقعیته که...
-
زندگی رو این قدر جدی نگیر.
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:42
مرگ همه ی معادله های را به هم می ریزه، چون تنها نقشی ست که نمی شه بازیش کرد. باید رفت تا تهش و کسی هم که تا تهش می ره، چاره ای نداره جز این که باورش کنه. اونوقت ذهن مسمومت دچار یک تهوع می شه، یک تهوع ابدی؛ و یک چیزی تو سرت هی وِر وِر می کنه که: « زندگی رو این قدر جدی نگیر، چون ازش زنده بیرون نخواهی آمد. »
-
مرگ سن نمی شناسه
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:41
بعضی ها در بیست سالگی می میرند ولی شاید تا هشتاد سالگی هم زنده بمونن. هرگاه و در هر سنی دیگه لذت و امیدی به زندگی وجود نداشته باشه، مرگ انسان همون موقع است. بقیه اش فقط زجر کشیدن و فریبه.
-
کسی که اراده کنه به مردن، هیچی جلودارش نیست.
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:35
وقتی تصمیم به مردن می گیری، حتی اگر نفس هم بکشی باز هم مرده ای.
-
عشق و مرگ
پنجشنبه 29 بهمن 1394 20:33
عشقی که امید وصلت توش نباشه، همسایه ی دیوار به دیوار مرگه. حال هر گونه عشقی می خواد باشه.
-
ذلت
یکشنبه 11 بهمن 1394 18:44
در زندگی وقتی لذتی وجود نداشته باشه، پس اون زندگی فقط ذلته که بهتره هر چه زودتر تموم بشه.
-
قهوهء تلخ
سهشنبه 6 بهمن 1394 20:31
سال های دراز در دوران مدرسه و دانشگاه و به خصوص شب های امتحان تا صبح خودم را به انواع شیوه ها بیدار نگه داشتم تا بهترین نمره و رتبه و معدل را بیاورم. تنها در یک مورد، تلخ ترین قهوه ها را علی رغم میلم لیوان به لیوان می خوردم. سال های سال خودم را از دیدن تلویزیون، تفریح با دوستان، مهمانی رفتن، حضور کنار مهمانان و صدها...
-
درس نخوانید.
سهشنبه 6 بهمن 1394 20:30
چه پسرها و چه دخترها تا همان ابتدایی درس بخوانند کافی است. چون ادامهء آن به خصوص رفتن به دانشگاه هیچ فایده ای ندارد. از زندگی عقب می مانید. از ازدواج عقب می مانید. به خصوص خانم ها که مجبورند با کسی ازدواج کنند که کم تر از آن ها سواد دارد و آن گاه همیشه دارای اختلاف خواهید بود. درس بخوانید که چه شود؟ دانشگاه بروید که...
-
علم بهتر است یا ثروت؟
سهشنبه 6 بهمن 1394 20:29
آن موقع که علم را بهتر می خواندند به خاطر آن بود که علم ثروت و یا لااقل رفاه در پی داشته است. اما حالا که علم ثروت به همراه ندارد، همه فهمیدند که ثروت بهتر است. این مساله را حتی بچه ها هم متوجه شده اند.
-
بچه دار نشوید.
سهشنبه 6 بهمن 1394 20:28
پول ندارید بچه نیاورید. نمی توانید خوشبختش کنید بچه نیاورید. وجدان داشته باشید و کسی را مثل خودتان بدبخت نکنید. می گویید شاید وضع او بهتر از شمای پدر و مادر شود، اما این بهتر شدن ها برای اکثریت افراد فقیر و بی پول فقط در حد یک توهم و آرزوی دردآور باقی خواهد ماند. بیهوده خودتان را از اینی که الان هستید، بدبخت تر نکنید....