انسان ها به سه دسته اند: شیشه ای، فلزی، فنری
انسان های «شیشه ای» وقتی می شکنند، دیگر قادر به جمع شدن نیستند و در واقع برای همیشه از دور خارج می شوند.
انسان های «فلزی» نمی شکنند، اما به تدریج در برابرنارسایی ها زنگ می زنند و خم می شوند.
انسان های «فنری» منعطفند. از هر جا که بیفتند، دوباره مانند فنر برمی خیزند و هرگاه جمع شوند، سریعاً باز می شوند. زندگی را جدی نمی گیرند، به همه چیز می خندند، با همه کس و همه چیز به راحتی کنار می آیند و در نهایت، از زندگی لذت می برند.
در مقابل جامعه و جهان می بایست فنر بود. اشتباهم این بود که شیشه بودم و هربار تَرَک گرفتم و خود را به زور نگه داشتم، اما دیگر چند سالی ست که شکستم و فقط نظاره گرم. توان هیچ کاری را ندارم، انگیزه ای برایم نمانده، شب و روز را سال هاست که قتل عام می کنم، ثانیه ها را با زجری فراوان می کُشم تا فقط طی شود. حتی جرات خودکشی هم ندارم.