علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من
علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من

سال سگی


   بعد از 10 سال ازدواج، نوروز 1386 را در کنار همسر و فرزند خود نبوده ام. دیگر به انتها رسیده ام و احساس می کنم که نه قادر به تحمل همسری هستم که نه تنها درکت نمی کند که همیشه طلبکار است و نه قادر به تحمل زندگی هستم. برای همین، یک هفته قبل از شروع سال جدید، از خانه رفتم. همسر و فرزندم را تنها گذاشتم. در شهری دیگر و تنهای تنها خانه ای اجاره نمودم. دیگر قید همه چیز را زده ام. تلفنم را قطع کردم. از خانه بیرون نمی آیم مگر شب هنگام و برای خرید نان و شیر و ماست و سیگار. چون در این مدت، تنها این ها غذاهای جسم  و روحم شده. تا این بیست روز، 10 کیلو لاغر شدم. به جایی رسیدم که از کودک خود که تنها امید و انگیزه ی زندگی من است گذشتم و کارم شده گریستن در تنهایی برای فرزندم و سرنوشت شوم و نکبت بار خودم که می توانست طور دیگری رقم بخورد.

 

   شاید هم این مساله، زمینه و بهانه ای بوده برای پایان دادن به زندگی خودم برای همیشه. وسایلش را فراهم نمودم. امیدوارم که این گونه شود، اگر شجاعتش را پیدا نمایم و یا در یک لحظه ای ... .





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد