علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من
علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من

جرات خودکشی


   با این که چهار بار خودکشی نمودم و به طور اتفاقی نجات پیدا کردم، اما از آن به بعد جرات خودکشی را ندارم. میل به زندگی در من مرده و تنها روزها را با قتل عام ثانیه ها و سرگرمی هایی چون نوشتن وبلاگ و دیدن فیلم های خارجی روز و خوردن قرص های خواب آن هم روزی دو بار می گذرانم. می خواهم خودکشی کنم اما جراتش را ندارم. مانند قبل حتی دیگر به آینده و احساسات پسرم و مادرم که دلم تنها برای آن ها می سوزد، نمی اندیشم. چون مغز و احساسات و عواطفم کرخ و بی احساس شده اند. این ها نتیجه ی دردهای ذهنی بی شمار و تکراری ست. وقتی به آخر خط رسیدی، دیگر هیچ چیزی انگیزه ات نمی دهد. امیدوارم این جرات را پیدا کنم. خودکشی تنها لحظه ی آخرش بد است. لحظه ی جان کندن و زجر کشیدن و یادآوری امیدهایی که دوباره اگر زنده بمانی باز هم به ناامیدی می انجامند. فقط از این لحظه ی آخر و پشیمانی اش که در حال جان دادن هستی می ترسم. ای کاش چنین جراتی داشتم و یا یکی پیدا می شد که به طور ناگهانی و بی خبر، جانم را می گرفت.





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد