علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من
علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من

قدرت برتر


   ما همگی قربانی قدرت های برتر و بالاتر از خود می باشیم، کسانی و یا چیزهایی که به هر دلیلی در مرتبه ی بالاتر قرار گرفته اند. طبیعتِ قدرت، چیزی جز حکم نمودن و قربانی ساختن نیست. این ذات قدرت برتر است.





رفع افسردگی


   پس از سال ها کسب تجربه، عاقبت پی برده ام که هرگاه افسردگی و ناامیدی و بی قراری به سراغم آید، به خودم بگویم که من اصلاً وجود ندارم. تمام عقل و احساساتم را به فراموشی سپرده و خود را عدم پندارم: یعنی من اصلاً نبوده و نیستم. بدین وسیله، خودم را به وادی فراموشی می سپارم.

   راه دیگر رفع افسردگی نه درمان آن، فراموشی ست توسط قرار گرفتن در جمع های شاد، بازی و سرگرمی و ... . اگرچه انسان افسرده انگیزه و حوصله ای برای انجام این کارها ندارد، اما خودم تنها و همواره راه «عدم پنداری» را برمی گزینم که فقط در برخی مواقع ولی تاحدودی به طور موثر پاسخگوست.





در نکوهش عقلانیت


   اکثریت انسان ها در طی زندگی شان مانند سایر جانداران و مطابق با غرایز طبیعی عمل می کنند. آن ها آسوده و امیدوار زیسته و آسوده و شاد و امیدوار هم می میرند. اما دسته ی دیگری از اقلیت آدم ها هستند که متاسفانه به دلایلی چون کسب تجربه، دانش و اتفاق، به نیروی ویرانگری در خویشتن یعنی عقلانیت می رسند. این کشف آن ها بزرگ ترین اتفاق وحشتناک در زندگی شان بوده و از آن پس، رنگ آرامش را نخواهند دید. آن ها از این پس، برای هر پدیده و اتفاق ساده به دنبال دلیل و پاسخند. در برابر هر چیزی علامت سوال می گذارند. تا توجیه نشوند، قبول ننموده و آرامش نمی گیرند. همواره به دنبال تفسیر و تعبیر امورند. هر چقدر بر دانش و تجربه شان افزوده می شود، دامنه ی پرسش های شان نیز گسترش بیشتری پیدا می کند. به ویژه اگر این پرسش ها به حوزه ی ماورای طبیعی کشیده شوند: چرا به دنیا آمده ایم؟ علت و فلسفه ی زیستن ما چیست؟ چرا می میریم؟ به کجا می رویم؟ دلیل این همه نارسایی ها چون بیماری و فقر و ... چیست؟ و الی آخر.

   عاقبت هم هیچ پاسخی برای پرسش های بی شمارشان نیافته و روز به روز بر افسردگی و درماندگی شان افزوده می شود. این همه به خاطر عقلی ست که تنها تعدادی خاص و محدود از انسان ها بدان دست می یابند و به همین دلیل، زندگی شان همواره و برخلاف دیگران زجرآور خواهد بود.




  

ویژگی های انسان های دهه های مختلف در ایران


   موارد زیر درباره ی اکثریت افراد یک دهه می باشد نه اقلیتی که ممکن است ویژگی های برخی نسل های قبل و بعد از خود را داشته باشند. این ویژگی ها تنها از طریق مشاهدات و تجربیات شخصی به دست آمده و تنها در مورد ایران صدق می کند:  

 

انسان های دهه ی 1340: پرتلاش، شخصیت مستقل، آینده نگر، آرمان گرا، کمال طلب، رویاپرداز، مسوولیت پذیر، قدرت طلب، زیاده خواه و انحصارطلب

 

دهه ی 1350: آرمان گرا، مسوولیت پذیر، شخصیت مستقل، آینده نگر، ناامید، سرخورده، بی انگیزه، سرکوب غرایز شده، احساس محرومیت و تظلم و بدبختی، چوب و چماق خورده ی جامعه، خانواده، مدرسه، اداره و ... .

 

دهه ی 1360: واقع گرا، بی تفاوت، مادی، شخصیت وابسته، راحت طلب، بی حال، بی رمق، بی انگیزه، ناامید، در نوسان میان امید و ناامیدی و ... .

 

دهه ی 1370: واقع گرا، خوش گذران، راحت طلب، بی تفاوت، شخصیت وابسته، بی احساس، عدم مسوولیت پذیری، مادی، زندگی در لحظه ها بدون آینده نگری و ... .

 

دهه ی 1380 و 1390: واقع گرا، زندگی کردن در لحظه ها، مادی، پرتوقع، عدم مسوولیت پذیری، خوش گذران، عدم آینده نگری، فقدان مسوولیت و احساس در قبال دیگران حتی نزدیکان خود، خودخواه، رفاه طلب، دنیاگرا و ... .

 

   همان گونه که ذکر شد، این موارد نسبی بوده و در مورد همگی صادق نیست. با این وجود، اکثریت را در هر دهه شامل می شود.




    

فقر


   بدترین پدیدة بشری، فقر و بی پولی است و حتی از بیماری لاعلاج هم بدتر است. انسان را به رذالت می کشاند، شرافت و انسانیت و اخلاق را از میان خواهد برد، تمام فکر بشر را معطوف به خود خواهد ساخت، انسان به انواع بیماری های ذهنی و جسمی مبتلا خواهد شد، آبرویی حتی نزد نزدیک ترین افراد به خود نخواهد داشت، سبب فرار دیگران خواهد شد تا مبادا درخواستی کند، مثل زنجیری دست و پای افراد را بسته و قادر به هیچ کاری نخواهند بود، توقفی کامل در تمام عرصه هاست، انسان به مانند اتومبیل گران قیمتی خواهد شد که بدون بنزین قادر به حرکت و استفاده نخواهد بود، دنیا و آخرت را به جهنم تبدیل می کند و در نهایت آن که بدون پول، صحبت کردن از انسان و انسانیت بیهوده است.




  

خودکشی صادق هدایت


   خودکشی هدایت انتقام بود؛ انتقام از خود، هستی، خانواده، مردم، حکومت، کشور، آن هایی را که «رَجّاله» شان [به معنای فرومایگان، اوباش، فرصت طلب] می خواند، حتی اگر بالاترین سطح سواد را داشته باشند.

 

   یک ماه پس از ترور نخست وزیر رزم آرا که شوهر خواهرش بود، دست به خودکشی زد تا از خانواده اش که او را به خاطر اندیشه هایش سرزنش کرده، خطری برای جایگاهشان می دانستند و هیچگاه کمک و درکش نکردند، انتقام بگیرد.

 

   با خودکشی اش می خواست تا از مردم و کشور و رجاله هایی که قدرش را ندانسته و به انواع مختلف تحقیر و تهدیدش می کردند، انتقام گیرد.

 

   از جهانی که جز درد برایش چیزی به ارمغان نیاورد.

 

   حتی ایران را لایق مرگ و محل دفن خود ندانست.

 

   خواست با خودکشی اش اعتراضش را به گوش همه حتی هستی برساند و به آن ها بفهماند که لایقش نیستید.




 

بازگرداندن خودکشی نموده ها به زندگی، جنایت در حق آن هاست.


   خودکشی کرده هایی را که از هوش رفته اند، به زندگی برنگردانید. چون راه سختی را تا بدین مرحله طی نمود: از روزها و ماه ها و شاید سال ها تصمیم به خودکشی گرفته تا لحظة اقدام. او تازه آرام گرفته است و بازگشت او به زندگی بی رحمی در حق اوست. باز هم باید به خاطر آن چیزهایی که به خاطرشان خودکشی نموده است، زجر کشد و فرایند خودکشی را از نو آغاز کند.





ای کاش مراکزی برای مرگ خودخواسته وجود داشت.


   ای کاش مراکز پزشکی خاصی وجود داشت تا آن هایی را که از زندگی ناامید بوده و به آخر رسیده اند، به اختیار خودشان و بدون درد می کشتند.

 

   ای کاش مراکزی وجود داشت که بیماران لاعلاج را به میل خودشان بدون درد می کشتند تا برای چند روز باقی مانده ی زندگی شان، دردهای طاقت فرسا و بیهوده نکشند.

 

   ای کاش مراکزی وجود داشت تا انسان های پیر و از کار افتاده را در صورت تمایل خودشان بدون درد می کشتند. آخر مگر دوران پیری، علیلی، دست نشاندگی، تنهایی، یکجانشینی، بیماری های پی در پی، بستری شدن های پشت سر هم در بیمارستان، تحقیر شدن ها، انتظار کشیدن برای مرگ و ... در حالی که کابوس مرگ بالای سرشان پرواز می کند، زندگی محسوب می گردد.

 

زندگی یعنی امید و لذت.





با گریه بدین دنیا پا گذارده ایم.


   وقتی بعد از پا گذاردن در این جهان، هوای این دنیا را تنفس کرده ایم، وقتی از جهان به ظاهر تاریک زهدان، به جهان به ظاهر روشن فریبنده پا گذارده ایم، از شومی سرنوشت خود گریستیم. آری، به حق گریستیم. 





ازدواج سنتی


   ازدواج سنتی غلط ترین شیوه ی ازدواج در دوره ی جدید است. مانند همه ی دستاوردهای قدیمی بشر، این گونه ازدواج نیز دیگر پاسخگوی افکار و خواسته های جدید بشری نخواهد بود. ازدواج سنتی، یعنی معرفی کردن یا شدن توسط دیگری، به خواستگاری رفتن، قبول طرفین در چند ساعت و تشکیل زندگی در چند روز. در این صورت، آیا چنین مساله ای می تواند به شناخت کامل از یکدیگر منجر شود؟ تنها بعد از این گونه ازدواج ها در دوره ی جدید است که به تدریج اختلاف های فکری و ... سرباز نموده و جنگ و جدل میان طرفین آغاز می شود. در این صورت، تنها می توان به شانس امید بست.

   بهترین نوع ازدواج، علاقه مند شدن خودخواسته به طرف مقابل و گفتگوها و مراودات منطقی چندین و چند باره است، حتی اگر روزها و ماه ها به طول انجامد. بیهوده نیست که امروزه آمار طلاق و اختلافات ازدواج های به سبک سنتی از ازدواج های غیر سنتی در حال فزونی ست. 





قدرت زنانه، قدرت مردانه


   زن دارای یک قدرت انحصاری و برتری بر مردان است: «قدرت جنسی»

   مرد دارای یک قدرت انحصاری و برتری بر زنان است: «قدرت جسمی»

   هر یک از این دو، از این قدرت غریزی شان، برای سلطه بر دیگری و شکنجه دادن هم، به طور خشونت بار، آگاهانه و غیر انسانی علیه یکدیگر استفاده می کنند. پس زنان فاقد قدرت نیستند و هیچ کدام مظلوم نمی باشند.





بگذر از کوی ما

بگذر از کوی ما، کن نظر سوی ما         
به هر طرف ببین چو رو کنم؟   
در پی من روان، گشته پیر و جوان       
از این جنون چه گفت و گو کنم؟         
به گریة ندامتم، ز انتظار بی پایه ای      
چو می کند ملامتم، ز جفای تو همسایه ای؟    
چه گفتگو برای او کنم؟           
بر این بلا چگونه خو کنم؟        
ای فرزانگان، بر دیوانگان،       
این ملامت چرا کنید؟  
کم تماشای ما کنید.     
از من بگذرید، راه خود روید.   
عاشقان را رها کنید.    
کم تماشای ما کنید.     
مگر به شهر شما، قسم شما را به خدا  
جنون عاشقی تماشا دارد؟        
بسوزد آن که هست و حاشا دارد؟        
من عاشقم و گنه کار    
آیا همة شما بی گناهید؟           
من گمرهم و بی قرار    
آیا همة شما سر به راهید؟        
آیا همة شما بی گناهید؟

 

سراینده: رحیم معینی کرمانشاهی

آهنگساز: همایون خرم





جومونگ: دلایل استقبال؟


   این اندازه استقبال تلویزیونی از قسمت های مختلف این سریال، شوق فراوان و حتی تعطیلی کار برای دیدن آن، دوباره و چندباره دیدن فیلم، عکس های روی کیف مدارس، لباس ها، حرکات تقلیدی کودکان و نوجوانان و ... در ایران نشانة چیستند؟

   اگر ایرانیان مشتاق به این فیلم، به دنبال عدالتند، مگر غیر از این است که در قسمت دوم این سریال تحت عنوان سرزمین بادها، قهرمان خود دست به کشورگشایی می زند و بیننده نیز همراه با او، اشغال سرزمین های دیگر را موفقیت قلمداد می کند؟

   این گونه نیست. علت این همه استقبال چنین است: علاقه به قهرمان گرایی، عقده های سرکوب شده از دوران کودکی و در سطوح مختلف، کینه های انباشت شده، وجود تعارض های روزافزون مختلف در جامعه، سطحی نگری، آرزوی کسب پیروزی ها که راه های دست یابی بدان ها به دلایل مختلف بسته است، رویاپردازی های غیرواقعی، احساسی بودن، هیجانی بودن، خشونت طلبی و ... . 





لگد


    لگدم نزنید، من خودم با لگد از شکم مادرم به این دنیا پرت شده ام. بیشتر از این چه می خواهید؟





گذشته، حال، آینده

   گذشته را به خاک سپردم، آینده را به باد واگذاردم که هر چه می خواهد بشود و خود را در حال رها نمودم و ثانیه ها را به هر طریقی می کشم تا مرگم فرا رسد.