علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من
علف های هرز

علف های هرز

اعترافات من

مرد این بار گران نیست دل مسکینم


«حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم / که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

جامِ مِی گیرم و از اهل ریا دور شوم / یعنی که از اهل جهان پاکدلی بگزینم

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم / تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو / گر دهد دست که دامن ز جهان برچینم

بس که در خرقه ی آلوده زدم لاف صلاح / شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

سینه‌ی تنگ من و بار غم او هیهات / مرد این بار گران نیست دل مسکینم

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر / این متاعم که همی‌ بینی و کمتر زینم

بنده‌ی آصف عهدم دلم از راه مبر / که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند / که مکدر شود آیینه‌ی مهر آگینم.»(حافظ - غزل ش 461)





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد